درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو وبلاگ
افق98

قسمت سوم

هیونگ با تعجب و عصبانیت گفت:مگه تو مارا دیدی نفس با کمال ارامش گفت بله حتی ازتون عکس هم گرفتم باورت نمیشه نیگاه کن بعد گوشیشو به طرف هیونگ گرفت هیونگ خیلی ترسیده بود ولی میخواست نشون بده کاملا ارومه گفت خوب به همه نشون بده من که با خانوم یونا هیچ رابطه خاصی ندارم فقط اون خانوم را اونجا دیدم نفس با بیخیالی گفت منم میدونم از طرز حرف زدنتون معلوم بود ولی من قدرت تخیلم زیاده میتونم از این عکس برات یه شایعه بزرگ درست کنم هیونگ گفت مثلا چی!نفس یکم فکرکرد و گفت اولش این عکس را میذارم تو اینترنت بعدش میگم که اونا سه ساله با هم رابطه داشتن شب های زیادی را پیش هم بودن وحالا یه بچه ی یه ساله دارن کیم هیونگ جون اول میخواسته اون بچه را بکشه ولی یونا نذاشته حالا یونا مونده و یه مرد بی غیرت که هیونگ جیغ زد هی تمومش کن دیگه دختره فظایی این داستان ها را از کجا میاری نفس گفت اگه میخوای این بلا ها به سرت نیان کمکم کن هیونگ تا خواست حرف بزنه یه دفعه گوشی نفس زنگ خورد نفس تا نگاه شماره کرد خوشحال شد گفت اخ جون از ایرانه حالا میتونم ازش کمک بخوام گوشی را برداشت ودید راضیه است دوستش با اینکه نفس از این دوستش خوشش نمیومد اما چون اونم عاشق کره و کره ایها بود با هم کنارمیومد اما به سختی !!!!یه دفعه راضیه جیغ زد باورت نمیشه نفس من بورسیه گرفتم بورسیه ی کشور کره نفس خوشحال شد و کفت منم الان کره ام منم واسه تحصیل اومدم ولی یه اتفاقی افتاده بعد کل داستان را واسه راضیه تعریف کرد راضیه هم که برخلاف نفس یه ذره از نفس خوشش می اومد ناراحت شد وگفت نگران نباش من سه هفته دیگه میام اونجا تا اون موقع صب کن نفس هم خوشحال شد و گفت باشه هیونگ هم که عصبانی شده بود جیغ زد دختره ی فظایی همین حالا از ماشینم گمشو نفس هم ناراحت شد و گفت من اگه از این در برم بیرون تو بدبخت میشی هیونگ ترسید و گفت حالا ازم چی میخوای گفت خوب فقط سه هفته منو برای سه هفته تو خونتون نگه دار هیونگ جیغ زد و گفت میخوای بمیری اگه من تو را با خودم ببرم خونه هم من هم تو بدست هیون کشته میشیم اون اونجا لیدر و همه کارست حتی میتونه منو اخراج کنه نفس جیغ زد و گفت چرا این قدر ازاون هیون مسخره میترسی از وقتی با شما ها اشنا شدم دلم میخواست هیون را بکشم نباید ازش بترسی من خودم جوابشومیدم ولی اگه کمک نکنی معلوم نیست چه بلایی به سرت بیاد ها هیونگ  گفت مگه مارا میشناختی؟ نفس هم گفت اره یکی از عاشقای شماهستم هیونگ یه اه بلند کشید و دستشو گذاشت رو سرش و گفت این دختره ی فظایی از کجا پیداش شد دیگه خوبه حالا عاشقمونه این کارا را میکنه که نفس جیغ زد بریم دیگه هیونگ هم ماشینشو روشن کرد و رفت وتوی راه همش به فکر این بودکه جواب هیون و بقیه اعضارا چی بده تا اینکه بالاخره رسیدن دم در خونه


خوب دیگه این قسمت تمومید به نظرتون تو خونه چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



قسمت دوم

هیونگ همینجور هنگ بود اول با خودش یه ذره فکرکرد بعدش گفت وای میدونستم بالاخره این اتفاق میفته بیخود نبود انقدر از ادم فضایی ها میترسیدم بالاخره دچار خشم اونا شدم حالا منو میبرن به سیاره خودشون وهزارتا ازمایش روم انجام میدن ممکنه بخورنم بعد چند دقیقه فکرکرد و گفت نه مطمعنم اونا منو نمیخورن چون هرکی منو بخوره حالش بهم میخوره سگم منو بخوره تفم میکنه یه دفعه جیغ زد وای حالا سگم شکلات را چیکار کنم اگه اونم گروگان گرفته باشن چی بدبخت میشم همینجور داشت دیوونه بازی در میاورد که نگاهی به اطرافش کرد وگفت نه هنوز تو سیاره خودمونم پس یعنی فعلا میتونم نصیحت کنم ولی اصلا حواسش نبود که در جعبه عقب بازه و مردم دارن کلی ازش عکس میگیرن یکم اونطرف تر نفس که دیگه خیالش راحت شده بود خیلی ناراحت بود که هیونگ را از دست داده همینجور توفکر بود که متوجه  دست انداز نشد و محکم از روش پرت شد هیونگم توجعبه عقب سرش محکم خورد به در صندوق عقب و یه جیغ بلند زد و گفت مثل اینکه داریم پرواز میکنیم وای داریم از زمین بلند میشیم یعنی همه چی خداحافظ خداحافط زمین خدا حافظ شکلات خداحافظ زندگی نفس هم که صدای هیونگ رو شنیده بود ترسید و ماشین را زد کنار هیونگ چشماشا که بسته بود باز کرد و گفت هی من زنده ام ولی چیشده ؟چرا نبردنم؟نفس پیاده شد و با ترس رفت صندوق عقب را نگاه کنه که دید هیونگ اونجاست نفس  که از تعجب دهنش وا مونده هیونگ از جعبه عقب اومد بیرون و گفت اینجا چه خبره کو ادم فضایی ها ؟نفس که تازه فهمیده بود قضیه از چه قراره گفت شما اقای کیم هیونگ جونید هیونگ هم گفت اره چطور نفس گفت ازاون موقع توی جعبه عقب بودید هیونگ هم گفت اره قضیه چیه نفس یه نفس عمیق کشید و گفت یه لحظه ،باید امتحان کنم که خواب نیستم بعد یکی زد توگوش خودش و گفت نه خواب نیستم بعد خواست دوربینشو برداره که از هیونگ عکس بگیره اما متوجه شد که ساکش نیست یه دفعه جیغ زد وای ساکم وسایلم پولام که هیونگ جیغ زد هی دختر بگوببینم اینجا چه خبره یه دفعه نفس گفت اه یادم رفت بهتون بگم میشه بیاید تو ماشین اینجا براتون بد میشه هیونگ با عصبانیت نشست تو ماشین نفس هم همه چی رو براش تعریف کرد هیونگ وقتی قضیه روشنید خیلی عصبانی شد  با ارامش گفت سه ثانیه وقت داری از ماشینم پیاده شی وگرنه جسدت میره بیرون و شروع کرد به شماردن هیونگ :1...نفس :ولی من اینجا هیچکسوندارم هیونگ:2...نفس:ساک و همه ی  وسایلم هم گمشده هیونگ تا اومد بگه 3نفس جیغ زد مگه انسان نیستی میگم هیچی ندارم    هیونگ با تعجب به نفس نگاه کرد و گفت چه روز گندیه امروز اولش که ماشینم پنچر شد بعدشم توسط یه دختر فظایی ربوده شدم حالا هم مجبورم به داد زدناش گوش کنم میدونی مردم اگه منا در حال صحبت کردن با توببینن چقد شایعه واسم درست میکنن دختره ی فظایی! یه دفعه نفس گفت دختر فظایی چیه من اسم دارم اسمم نفسه فهمیدی بعد هردوشون چند دقیقه سکوت کردن یه دفعه نفس جیغ زد حالا فهمیدم!!!!!!!!!!!هیونگ گفت پرده گوشم پاره شد مگه چه خبرته نفس

زیرکانه به هیونک نگاه کرد و گفت اگه کمکم نکنی عکس تو ویونا را نشون همه میدم هیونگ جیغ زد چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/


تا قسمت بعد انیانگ



قسمت اول

همه چیز براش تازه بود به طور مبهمی به همه جا نگاه میکرد با اینکه تازه از هواپیما پیاده شده بود اما هنوز باورش نمیشد که به ارزوش رسیده و بالاخره داره کره را میبینه ارزویی که همیشه توی خوابش رسیدن به اون را میدید حالا به واقعیت تبدیل شده بود یه بلوز دخترونه و دامن کوتاه پوشیده بود تا یکم شبیه کره ای ها بشه بهت و تعجب از چشماش میریخت همینجور داشت به همه چیز نگاه میکرد که یه دفعه زد توسر خودش وبه خودش گفت دختره ی دیوونه تا کی میخوای توهم بزنی بعدش به اطرافش نگاه کرد امامتوجه شد که از فرودگاه خیلی دور شده و حالا دیگه  هیچ جارا بلد نبود که بره هیچ تاکسی هم پیدا نمیشد که سوارش بشه  همینجور داشت دور خودش میگشت که احساس کرد گرسنشه  اینور و اونور نگاه میکرد که چشمش به یه رستوران افتاد ولی اصلا ظاهر خوبی نداشت به ناچار و از شدت گرسنگی رفت داخل اون رستوران وقتی وارد رستوران شد دید همه ی رستوران پر شده از مرد های وحشتناک واونجا هیچ دختری نیست خیلی ترسید ولی چاره ای نداشت یه گوشه ای نشست تا اینکه یه اقای جوون اومد و به کره ای با طرز زیرکانه ای گفت خوب حالا این خانوم خشگله چی میل دارن نفس هم که از دوران راهنمایی شروع به یادگیری زبان کره ای کرده بود خیلی روان انگار که مال خود کشور کره است جواب داد یه ساندویچ لطفا !!بعد از این که اون اقا رفت چند تا مرد دیگه که روی چند تا میز دیگه نشسته بودن اومدن دورشو گرفتن و گفتن وای چه خانوم نازی نفس ترسید و گفت چیکار دارین میکنین برین کنار که یدفعه یکی دیگه دستشو رو سر نفس کشید و گفت امشب جایی برای موندن داری ؟اگه نداری میتونیم برات پیدا کنیم نفس از شدت ترس صداش در نمی اومد که یدفعه بلند شد و در رفت تا جایی که میتونست فرار کرد خیلی دور شد نشست زمین تا استراحت کنه همینجور نفس نفس میزد که یدفعه یه صحنه ی خیلی باور نکردنی دید اون کیم هیونگ جون عضو گروه دابل اس را دید که داره با یونا عضو گروه گرلز جنریشن حرف میزنه سریع گوشیشو در اورد و از اونا عکس گرفت  یه ده دقیقه ای به اونا خیره شده بود اخه باورش نمیشد هیونگ، عشقش ،ارزوش را دیده همینجور داشت نیگاه میکرد که یه دفعه دو نفر جیغ زدن اوناهش بگیرینش نفس تا نگاه کرد دید که همون اقا هان که هنوز دنبالشن نمیدونست چیکارکنه یه نیگاه به هیونگ کرد و دید یونا از هیونگ جداشد و رفت با خودش گفت وای یکی از ستاره های معروف کره ای را از دست دادم هیونگ را نباید از دست بدم تا خواست بره پیش هیونگ یادش افتاد که اون مردا هنوز دنبالشن شروع کرد به دویدن !یه میدون اونجا بود دور اون میدون  چند دور زد اصلا حواسش نبود داره دور خودش میچرخه فکر کرد یه عالمه دویده و حالا از هیونگ خیلی دور سده ناراحت بود که هیونگ را از دست داده همینجور داشت میدوید  یه ماشین را دید که روش سوییچ هست اون ماشین ماشین هیونگ بود که هنوز از اون موقع که نفس داشت میدوید چون ماشینش پنچر شده بود همونجا مونده بود وجایی هم که نفس بود جای دوری از شهر بود به همین علت کسی هیونگ را نمیشناخت هیونگ همون موقع داشت از جعبه عقب یه چیز بر میداشت نفس با خودش گفت دیگه نمیتونم بدوم این ماشینو سوار میشم و وقتی از دست اینا راحت شدم به پلیس پسش میدم سریع سوار شد و ماشین را روشن کرد و رفت از اونطرف هیونگ که اولش دید ماشین داره اهسته اهسته حرکت میکنه پیش خودش گفت نچ نچ نچ درجه ی بیماری روانیم زده بالا توهم میزنم که یدفعه دید ماشین واقعا داره حرکت میکنه با تعجب نگاه کرد و گفت این دیگه چیه هیونگ که دست و پاشو گم کرده بود گفت ماشینم وای !و سریع پرید تو صندوق عقب تا به خودش اومد دید تو صندوق عقبه و ماشین داره حرکت میکه

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

خوب این قسمت تموم شد تا قسمت بعد بااااااااااااااااااااااااااااااااااای


صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب